KamyDJ KamyDJ جمعه 17 شهريور 1398برچسب:, :: 18:31 :: نويسنده : Kamyar
سلام به همه دوستان میخواستم ببینم دوس دارید چه بخش هایی به این بلاگ اضافه بشه چه قسمت هایی از این بلاگ حذف بشه و چه قسمت هایی خوبه لطفا به من در بهتر شدن این بلاگ کمک کنید و حتما در قسمت نظرات این مطلب منو راهنمایی کنید این پست به مدت یک هفت پست اول میشه و بعدش حذف و تا جمعه ی بعد بلاگ اپ نمیشه و از جمعه ی بعد با قدرت بیشتر برمیگردم و تا یادم نرفته بگم که به دنبال یک همکار خوب میگردم تا به کمک من این بلاگ رو ادامه بدیم هفته ی بعد هم شرایط رو میگم هر کس هم میخواد که همراهی کنه در قسمت نظرات امادگی خودش رو اعلام کنه چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:, :: 14:59 :: نويسنده : Kamyar
آیا می دانید هاله شما چه رنگی است؟
در صورتیکه تاریخ تولد شما در: اول فروردین ماه باشد سیاه هستید بین دوم فروردین تا 11 فروردین باشد ارغوانی هستید بین 12 تا 21 فروردین باشد. شما سرمه ای است بین 22 فروردین تا 31 فروردین باشد نقره ای هستید. بین یکم اردیبهشت تا 10 اردیبهشت باشد سفید هستید. بین 11 اردیبهشت تا 24 اردیبهشت باشد شما آبی هستید. بین 25 اردیبهشت تا سوم خرداد باشد شما طلائی رنگ هستید. بین 4 خرداد تا 13 خرداد باشد شما شیری رنگ هستید. بین 14 خرداد تا 23 خرداد ماه باشد شما خاکستری هستید. بین 24 خرداد تا دوم تیر ماه باشد شما رنگ خرمائی هستید. سوم تیر ماه باشد رنگ شما خاکستری است. بین 4 تیر ماه تا 13 تیر ماه باشد شما قرمز هستید. بین 14 تیر ماه تا 23 تیر ماه باشد شما نارنجی هستید. بین 24 تیر ماه تا سوم مرداد ماه باشد شما زرد هستید. بین 4 مرداد ماه تا 13 مرداد باشد شما صورتی هستید. بین 14 مرداد تا 22 مرداد باشد شما آبی هستید. بین 23 مرداد تا یکم شهریور باشد شما سبز هستید. بین 2 شهریور تا 11 شهریور باشد شما قهوه ای هستید. بین 12 شهریور تا 21 شهریور باشد شما کبود رنگ هستید. بین 22 شهریور تا 31 شهریور باشد شما لیموئی هستید. متولدین یکم مهر ماه زیتونی هستند. بین 2 مهر تا 11 مهر ماه ارغوانی هستید. بین 12 مهر تا 21 مهر ماه شما رنگ سرمه ای دارید. بین 22 مهر ماه تا یکم آبان ماه شما نقره ای هستید. بین 2 آبان تا 20 آبانماه باشد شما سفید هستید. بین 21 آبانماه تا 30 آبانماه باشد رنگ شما طلائی است. بین یکم آذر ماه تا 10 آذر ماه باشد شما شیری رنگ هستید. بین 11 آذر ماه تا 20 آذر ماه باشد شما خاکستری هستید. بین 21 آذر تا 30 آذر باشد شما خرمائی رنگ هستید. متولدین اول دیماه نیلی رنگ هستند. بین دوم دی ماه تا 11 دی ماه باشد رنگ شما قرمز است. بین 12 دی ماه تا21 دی ماه باشد شما نارنجی هستید. بین 22 دی ماه تا 4 بهمن ماه باشد شما زرد هستید. بین 5 بهمن تا 14 بهمن ماه باشد شما صورتی هستید. بین 15 بهمن تا 19 بهمن ماه باشد شما آبی هستید. بین 20 بهمن تا 29 بهمن ماه باشد شما سبز هستید. بین 30 بهمن تا 9 اسفند ماه باشد شما قهوه ای هستید. بین 10 اسفند تا 20 اسفند باشد شما کبودی رنگ هستید. بین 21 اسفند تا 29 اسفند باشد لیمویی هستید... قرمز با نمک و دوستداشتنی، مشکل پسند اما همیشه عاشق.......و اینطور بنظر میرسد که مورد محبت نیز باشید. با روحیه و بشاش اما در همان زمان میتوانید بد اخلاق هم شوید قادرید با مردم بسیار خوب و با ملاطفت برخورد کنید و این همان عشقی است که میتواند در راهی که در پیش دارید همراهتان باشد آدمهایی را که راحت صحبت میکنند دوست دارید این آدمها باعث میشوند احساس راحتی بیشتری داشته باشید. شیری رنگ اهل رقابت و بازی دوست. دوست ندارد ببازد ولی همیشه بشاش است. شما قابل اعتماد و امین هستید و خیلی علاقه دارید وقت خود را بیرون بگذرانید، با دقت عشقتان را انتخاب میکنید و بسادگی عاشق نمی شوید اما وقتی او را یافتید تا مدتهای طولانی دوستش خواهید داشت. نیلی شما بیشتر متوجه نگاهتان هستید و استانداردهای بالائی در انتخاب عشق دارید. هر راه حلی را با دقت و تفکر انتخاب می کنید و بسیار بندرت مرتکب اشتباه احمقانه میشوید دوست دارید رهبر باشید و به راحتی می توانید دوستان جدید پیدا کنید. خاکستری جذاب و فعال هستید، شما هرگز احساستان را پنهان نمی کنید و هر آنچه را که درونتان است آشکار می سازید. اما ضمنا میتوانید خودخواه هم باشید. می خواهید مورد توجه باشید و نمی خواهید بطور نا برابر با شما برخورد شود. میتوانید روز مردم را روشن کنید. شما میدانید در زمان مناسب چه بگویید و خوش اخلاق هستید. سبز خیلی خوب با افراد تازه کنار می آیید. در واقع آدم خجالتی ای نیستی اما گاهی اوقات با کلماتت به عواطف مردم آسیب می رسانید. دوست دارید تا مورد توجه و علاقه کسی باشید که دوستش دارید ولی اغلب تنهایید و به انتظار فرد مورد نظرت می مانید. طلائی شما میدانید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. آدم بشاشی هستید و زیاد بیرون میروید. بسیار سخت میتوانی فرد مورد نظرت را پیدا کنی اما وقتی او را یافتی تا سالیان متمادی دوباره عاشق نمی شوی. صورتی شما همواره در تلاشید تا در هر چیزی بهترین باشید و دوست دارید به سایرین کمک کنید. اما بسادگی قانع نمی شوی. دارای افکاری منفی هستید و در جستجوی عشقی شورانگیز مانند آنچه در قصه هاست هستید. زرد شما شیرین و بیگناهید ، مورد اعتماد بسیاری از مردم ، و دارای رهبریتی قوی در ارتباطاتتان هستید. شما خوب تصمیم میگیرید و انتخاب درستی در زمان مناسب می گیرید. همواره در افکار داشتن روابط عاشقانه بسر می برید. خرمائی باهوشید و میدانید چه چیزی درست است. میخواهید همه چیز را مطابق میل خود کنید که گاهی میتواند بدلیل عدم توجه به نظر دیگران مشکل ساز باشد. اما در مورد عشق صبور هستید. وقتی فرد مورد نظرتان را یافتید برایتان دشوار است فرد بهتری پیدا کنید. نارنجی در مقابل اعمالتان مسئولیت پذیر هستید، می دانید چگونه با مردم رفتار کنید. همواره اهدافی برای دستیابی به آنها دارید و حقیقتا برای رسیدن به آنها تلاش میکنید ، فردی آماده رقابت هستید. دوستانتان برایت بسیار مهم هستند و قدر آنچه را که دارید میدانید، گاهی اوقات واکنشتان زیادی شدید است و علت آن نیز احساساتی بودنتان است. ارغوانی اسرار آمیز هستید، بهیچوجه خودخواه نیستید ، زود و آسان نظرتان جلب میشود. روزتان با توجه به خلقتان میتواند غمگین یا خوش باشد. بین دوستان محبوب هستید اما میتوانید دست به عمل احمقانه ای نیز بزنید ، بسادگی امور را فراموش میکنید. بدنبال شخصی هستید که قابل اعتماد باشد!!! لیموئی آرام هستید، اما بسادگی عصبانی می شوید. به آسانی حسادت می ورزید و در مورد چیزهای کوچک اعتراض میکنید، نمی توانید به یک کار بچسبید اما دارای شخصیتی هستید که اعتماد و علاقه همه را جلب میکند. نقره ای خیال پرداز و بامزه اید ، دوست دارید چیز های جدید را بیازمایید. علاقه دارید خود سازی کنید و بسادگی می آموزید، براحتی میتوان با شما صحبت کرد و شما نصایح خوبی میدهید. وقتی موضوع دوستی است متوجه میشوید نمی توان به کسی اعتماد کرد، اما وقتی دوستان واقعی خود را یافتید تا پایان عمر به آنها اعتماد میکنید. سیاه شما یک مبارز هستید و دارای انگیزه اید. اما تغییر در زندگی را نمی پسندید. زمانی که تصمیمی گرفتید، روی تصمیمتان تا مدتها پای می فشارید. زندگی عشقی شما نیز توام با مبارزه است و مثل همه نیست. زیتونی شما روشن قلب و آدم گرمی هستید. همراه خوبی برای فامیل و دوستانید. خشونت را نمی پسندید و میدانید چه چیزی درست است. شما مهربان و بشاش هستید اما بسادگی به مردم حسادت نورزید. قهوه ای فعال و ورزشکارید ، برای دیگران مشکل است که به شما نزدیک شوند. زمانی که متوجه میشوید نمی توانید به چیزی که میخواهید دستیابید ، بسادگی تسلیم شده آنرا رها میکنید. آبی اتکا به نفس کمی دارید و خیلی ایرادی هستید. هنرمند هستید و دوست دارید عاشق شوید ، اما میگذارید عشقتان از دستتان برود چون در این مورد از مغزتان فرمان میگیرید نه از قلبتان. سرمه ای شما جذابید و عاشق زندگی خود هستید ، نسبت به همه چیز دارای احساسی قوی هستید و خیلی زود گیج میشوید زمانی که از دست شخص یا اشخاصی عصبانی می شوید برایتان مشکل است آنها را ببخشید. سفید شما آرزو و اهدافی در زندگی دارید زود حسادت می ورزید نسبت به دیگران متفاوت و گاهی اوقات عجیب هستید اما همه این حالت شما را دوست دارند. کبود احساسات شما بسادگی و ناگهانی تغییر میکند اغلب تنها هستید ، مسافرت را دوست دارید. انسان صادقی هستید ولی حرف مردم را زود باور میکنید. یافتن عشق برای شما سخت است و گمگشته عشق هستید....
در صف طولانی بهشت، در روز قیامت یک راننده اتوبوس در جلو و یک کشیش پشت سر راننده ایستاده بودند. نوبت راننده که رسید فرشتهای نگاهی عمیق به کارنامهاش انداخت و بهش گفت: شما بفرمائید بهشت. نوبت کشیشه که رسید فرشته نگاهی به کارنامهاش کرد و بی معطلی گفت: شما برید جهنم که به خدمتتون برسند. کشیشه تا اینو شنید صدای اعتراضش بلند شد که: این بی عدالتیه که این یارو ، راننده اتوبوس به بهشت بره و من به جهنم. من که تمام عمرم را تو کلیسا صرف عبادت خدا کردهام. فرشته با مهربانی بهش گفت: ببین، اون یارو رانننده اتوبوس وقتی رانندگی میکرد تمام سرنشینان اتوبوس هر کاری داشتند ول میکردند فقط دعا میکردند ولی تو ، وقتی موعظه میخوندی تمام کسانی که تو کلیسا بودند خوابشون میگرفت. کشيشى يک پسر نوجوان داشت و کمکم وقتش رسيده بود که فکرى در مورد شغل آيندهاش
روزی روزگاری یک زن قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه… شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه… زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟
مرد می خنده و میگه : “یه دختر ایتالیایی” زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره … دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده ، مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه : خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟ زن : ممنون ، عالی بود! مرد می پرسه : خب سوغاتی من چی شد؟ زن : کدوم سوغاتی؟ مرد : همونی که ازت خواسته بودم… دختر ایتالیایی!! زن جواب میده: آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم! حالا باید ۹ ماه صبر کنم تا ببینم پسر میشه یا دختر؟
دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 11:41 :: نويسنده : Kamyar
دانشجویی پس از اینكه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 11:29 :: نويسنده : Kamyar
مزدا 323 قرمز رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد ، اما هریک از آنها با بی توجهی دختر جوان به راه خود ادامه می دادند . دختر جوان، مانتوی مشکی تنگی به تن کرده بود که چند انگشتی از یک پیراهن بلند تر بود . شلواری هم که تن دخترک بود ،همچون مانتویش مشکی بود و تنگ می نمود که آن هم کوتاه بود و تا چند سانتی پایین تر از زانو را می پوشاند . به نظر می آمد که شلوار به خودی خود کوتاه نیست و انتهای ساق آن به داخل تا شده . دختر جوان نتوانست اهمیتی به مزدای قرمز رنگ ندهد . سرش را به داخل پنجره خم کرد و به راننده گفت :" بفرمایید؟" . مزدا مسافری نداشت . راننده آن پسر جوان و خوش چهره ای بود که عینک دودی ظریفی به چشم داشت . پسر جوان بدون معطلی و با بیانی محترمانه گفت : " خوشحال میشم ا جایی برسونمتون". دختر جوان گفت : " صادقیه میرما". پسر جوان بی درنگ سرش را به نشانه تائید تکان داد و پاسخ داد : " حتماً، بفرمایید بالا ". دخترک با متعجب ساختن پسر جوان، صندلی عقب را برای نشستن انتخاب کرد .چند لحظه ای از حرکت خودرو نگذشته بود که دختر جوان ، در حالی که روسری کوچک و قرمز خود را عقب و جلو می کشید و موهای سرازیر شده در کنار صورتش را نظم می داد ،گفت :" توی ماشینت چیزی برای گوش کردن نیست " - البته . پسر جوان ،سپس پخش خودرو را روشن کرد . صدای ترانه ای انگلیسی زبان به گوش رسید . از آینه به دختر جوان نگاهی انداخت و با همان لبخند ظریفش که از ابتدا بر لب داشت گفت :"کریس دبرگ هست ، حالا خوشتون نمیاد عوضش کنم ". دخترک با شنیدن حرف پسرجوان ،خنده تمسخر آمیزی سر داد . - ها ها ها ، این که اریک کلاپتون . نمیشنوی مگه ، انگلیسی می خونه . اصلا کجاش شبیه کریس دبرگ. اِه ، من تا الان فکر می کردم کریس دبرگ . مثل اینکه خیلی خوب اینا رو می شناسید ها . دخترک ، قیافه ای به خود گرفت و ادامه داد:" اِی ، کمی " - پس کسی طرف حسابمه که خیلی موسیقی حالیشه . من موسیقی رو خیلی دوست دارم ، اما الان اونقدر مشغله ذهنی دارم که حال و حوصله موسیقی کار کردن رو ازم گرفته . دخترک لبخندی زیرکانه زد و با لحنی کش دار گفت:" ای بابا، بسوزه پدر عاشقی . چی شده ، راضی نمیشه ؟" - نه بابا، من تا حالا عاشق نشده ام . البته کسی رو پیدا نکرده ام که عاشقش بشم ، و اگرنه اگه مورد خوبی پیش بیاد ، از عاشقی هم بدم نمیاد . اصل قضیه اینه که، قبل از اینکه با ماشین بزنم بیرون و در خدمت شما باشم ، توی خونه با بابام دعوام شد . - آخی ، سرچی؟ لابد پول بهت نمی ده - نه ، تنها چیزی که میده پول . مشکل اینجاست که فردا دارم می رم بروکسل، اونوقت این آقا گیر داده بمون توی شرکت کار داریم . با گفتن این جملات توسط پسر جوان ، دخترک، با اینکه سعی می کرد به چهره اش هویدا نشود ، اما کاملا چهره اش دگرگون شد و با لحنی کنجکاوانه پرسید: " اِه، بروکسل چی کار داری؟ " - دایی ام چند سالی هست که اونجاست . بعد از سه چهار ماه کار مداوم ، می خواستم برم اونجا یه استراحتی بکنم؟ دخترک بادی به غبغب انداخت و سریع پاسخ داد: - اتفاقا من هم یک هفته پیش از اسپانیا برگشتم. - اِه، شما هم اونجا فامیل دارید؟ کدوم شهر. - فامیل که نداریم ، برای تفریح رفته بودم ونیز. پسر جوان نیشخندی زد و گفت : اصلا ولش کن بابا ، اسم قشنگتون چیه؟ - من دایانا هستم. اسم تو چیه، چند سالته؟ چه کاره ای؟ - چه خبره؟ یکی یکی بپرسید، این جوری آدم هول میشه ... اولاً این که اسم خیلی قشنگی دارید ، یکی از اون معدود اسم هایی که من عاشقشونم . اسم خودم سهیل ، 25 سالمه و پیش بابام که کارگذار بورس کار می کنم . خوب حالا شما دخترک با شنیدن این حرفهای سهیل ، چهره اش گلگون شد و به تشویش افتاد . - من که گفتم ، اسمم دایاناست . 23 سالمه و کار هم نمی کنم . خونمون سمت الهیه است و الان هم محض تفریح دارم می رم صادقیه . تا حالا بوتیک های اونجا نرفته ام . با یکی از دوستام اونجا قرار گذاشته ام تا بوتیک هاش رو ببینیم و اگه چیز قشنگی هم بود بخریم . - همین چیزایی هم که الان پوشیده اید خیلی قشنگه ها. دایانا ، گره کوچک روسریش را باز کرد و بار دیگر گره کرد . سپس گفت: - اِی ، بد نیست . اما دیگه یک ماهی هست که خریدمشون . خیلی قدیمی شده اند ... . ولش کن ، اصلا از خودت بگو ، گفتی موسیقی کار نکرده ای و دوست داری کار کنی ، آره؟ - چرا ، تا چند سال پیش یه مدتی پیانو کار می کردم. دخترک ، سعی می کرد دلبرانه سخن وری کند ، اما ناگهان به جوشش افتاد ، طوری که منقطع صحبت می کرد و کلمات را دستپاچه بیان می کرد. -ای وای، من عاشق پیانو ام . خیلی دوست دارم پیانو کار کنم ، یعنی یه مدتی هست که کلاسش رو می رم ، اما هنوز خیلی بلد نیستم . ... اصلا اینجوری نمیشه، نگه دار بیام جلو بشینم راحت تر حرف بزنیم . سهیل ، بی ردنگ خودرو را متوقف کرد . دایانا هم سریع پیاده شد و به صندلی جلو رفت . -دایانا خانوم ، داریم می رسیما . - دایانا خانوم کیه؟ دایانا ... . ولش کن ، فعلا عجله ندارم . بهتره چند دقیقه دیگه هم با هم باشیم . آخه من تازه تو رو پیدا کرده ام . تو که مخالفتی نداری ؟ - نه ، من که اومده بودم حالی عوض کنم . حالا هم کی بهتر از تو که حالم رو عوض کنه . فقط باید عرض کنم که الان ساعت نه و نیمه ، حواست باشه که دیرت نشه . دخترک با شنیدن صحبت های سهیل، وقتی متوجه ساعت شد، چهره اش رنجور شد و در حالی که لب خود رابا اضطراب می گزید ، گفت: -آره راست میگی ... پس حداقل یه چند دقیقه ای ماشینت رو دور فلکه نگه دار ، باهات کار دارم . سهیل ، با قبول کردن حرفهای دایانا ، حوالی میدان که رسید ، خودرو را متوقف کرد . روی خود را به دخترک کرد و کمرش را به در تکیه داد . عینک دودی را از چشمانش برداشت .چهره ای نسبتا گیرا داشت . ته ریشی به صورتش بود و موهایی ژولیده داشت که تا گوشش را می پوشانید . پخش خودرو را خاموش کرد و سپس با همان لبخندی که بر لب داشت گفت : - بفرمایید. دیگر کاملا از ظاهر و طرز صحبت دخترک می شد پی به هیجانش برد. - موبایلت ... شماره موبایلت رو بده، البته اگه ممکنه . پسر جوان لحظه ای فکر کرد و سپس گوشی همراه خود را از روی داشبورد- پشت فرمان برداشت . آن را به سمت دایانا دراز کرد. - بگیر ، زنگ بزن گوشی خودت که هم شماره تو روی موبایلم ثبت بشه و هم شماره من روی موبایل تو بیفته . فقط صبر کن روشنش کنم ... اونقدر اعصابم خورد بود که گوشی رو خاموش کردم . دایانا ، به محض دیدن گوشی گران قیمت سهیل به وجد آمد . اما سریع شوق خود را کتمان کرد و فقط به گفتن"کوشی خوبی داری ها" قناعت کرد . - قابلت رو نداره . اتفاقا باید عوضش کنم ، خیلی یوغره. - خوب ، ممنون . فقط بگو کی می تونیم همدیگه رو دوباره ببینیم . - ببینم چی میشه . اگه فردا برم بروکسل که هیچ، اما اگه تهران بودم یه کاریش می کنم . اصلا بهم زنگ بزن . - باشه ... پس من می رم .فعلا خداحافظ . - خوشحال شدم،...خداحافظ . ... زنگ یادت نره . دختر جوان ، درحالی که احساس مسرت می کرد ، با گامهایی لرزان (از شوق) از خودرو خارج شد . هر چند قدمی که بر می داشت ،سرش را برمی گرداند و مزدا را نگاه می کرد و دستی برای سهیل تکان می داد . پس از دور شدن دایانا ، سهیل از داخل خودرو پیاده شد و طوری که دایانا متوجه نمی شد، او را تعقیب کرد . حوالی همان میدان بود که دایانا روی صندلی های یک ایستگاه اتوبوس نشست . سهیل ، گوشه ای لابلای جمعیت در حال گذر ، خود را پنهان کرده بود و دایانا را نظاره می کرد . دایانا دستش را به ساق شلوار خود انداخت و تایی که از داخل داده بود را باز کرد . شلواردیگر کوتاه نبود . از داخل کیفی که بر روی دوشش بود مقنعه ای بیرون آورد و در لحظه ای کوتاه آنرا سر کرد و از زیر مقنعه ، تکه پارچه ای که بر سرش بود ، بیرون کشید . از داخل همان کیف ، آینه کوچکی خارج کرد و با یک دستمال کوچک ، از آرایش غلیظی که روی صورتش بود کاست . موهای خرمایی رنگش را که روی صورتش سرازیر شده بود ، داخل مقنعه کرد و با آمدن اولین اتوبوس ، از محل خارج شد . سهیل در طول دیدن این صحنه ها ، همچنان لبخند بر لب داشت . با رفتن دایانا، سهیل به سمت مزدا حرکت کرد . به خودرو که نزدیک می شد زنگ موبایلی که همراهش بود ، به صدا در آمد. سهیل بلافاصله پاسخ داد: - بله؟ صدای خواهش های پسر جوانی از آنسوی گوشی آمد . - سلام ، آقا هر چی می خوایی از تو ماشین بردار ، فقط ماشین رو سالم بهم تحویل بده . تو رو خدا ، بگو کجاست بیام ببرم ... - خوب بابا ، چه خبرته . تا تو باشی و در ماشینت رو برای آب هویج گرفتن باز نزاری ... ببینم به پلیس هم زنگ زدی ؟ - نه ، به جون شما نه ، فقط تو رو خدا ماشین رو بده . - جون من قسم نخور ، من که می دونم زنگ زده ای ...ولی عیبی نداره ، آدرس می دم بیا ... فقط یه چیزی ، این یارویی که سی دیش توی ماشینت بود کی بود؟ - کی ؟ اون خارجیه ؟ ... استینگ بود ، استینگ . - هه هه ... یه چیز دیگه هم می پرسم و بعدش آدرس رو می دم ؛ ونیز توی اسپانیاست ؟ - ونیز؟ نه بابا، ونیز که توی ایتالیاست ... آقا داری مسخره ام می کنی ، آدرس رو بده دیگه ... - نه ، داشتم جدول حل می کردم . مزدای قرمزت ، ضلع جنوبی صادقیه پارک شده . گوشیت رو می زارم توی ماشین ، ماشین رو هم می بندم و سوییچ رو می اندازم توی سطل آشغالی که کنار ماشینته . راستی یه دایانا خانوم هم بهت زنگ می زنه ، یه دختر خوشگل،... برو حالش رو ببر ، برات مخ هم زدم ،... خداحافظ
دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 11:28 :: نويسنده : Kamyar
آگاهانه از زلزله بترسیم!
اگر نجات جان خود و عزیزانتان برای شما اهمیت دارد این مقاله را با دقت مطالعه نموده و آنرا انتشار دهید! اين نوشته خاص زلزله در تهران نوشته شده است که به گفته بسياری از کارشناسان حدود بيست و دو سال تأخير داشتهاست و اين تأخير اصلاً خبر خوبی نيست، چون تاخير باعث انباشتهشدن انرژی میشود. پیش بینی می گردد زلزله در تهران -اگر بيايد- با قدرتی بالاتر از 7 (در مقياس ريشتر) خواهدبود. خبرگزاری فارس در خبری بدین ترتیب شهر تهران را به نقاط خطرناک و ایمن در برابر زلزله تقسیم بندی نمود. بر اساس اطلاعات ارایه شده از سوی مرکز اطلاعات جغرافیایی شهر تهران، محله قدیم تهران موسوم به ارگ قدیم، امن ترین ناحیه از نظر وجود گسلهای زلزله میباشد. به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس، با وجود سه گسل اصلی شمال، شرق و گسل ری در جنوب کمتر قسمتی را میتوان یافت که در فاصله ای مناسب از سه گسل فوق واقع شده باشد. گسل شمال تهران از لشکرک و سوهانک شروع شده تا فرحزاد و حصارک و از آنجا به سوی غرب امتداد می یابد. این گسل در مسیر خود، نیاوران، تجریش، زعفرانیه، الهیه و فرمانیه را در بر میگیرد. گسل ری جنوب تهران نیز که در صورت فعالیت پرتلفات ترین گسل کشور و شاید جهان می باشد از جاده خاوران شروع و با گذر از دولت آباد و حرکت بر روی جاده کمربندی تهران در حد نصاب کوره های آجرپزی چهار دانگه پایان می یابد. گسل شرق نیز که توانایی قوی ترین زلزله را دارا است از شرق به تهران وارد شده و با گذر از اراضی سرخه حصار و حرکت بر روی بزرگراه شهید بابایی تا مجیدیه و سید خندان امتداد می یابد. جالب اینجاست که اکثر حریمهای انتقال نیروی شهر تهران نیز بر روی همین گسلهای زلزله واقع شده است. در این میان تک گسل ملاصدرا نیز که از خیابان شریعتی تا شهرک غرب انتقال یافته، محلات ونک، میرداماد، سعادت آباد و شهرک غرب را نا ایمن ساخته است. احداث برج میلاد نیز دقیقا در مجاورت این گسل صورت گرفته است! از محلات به نسبت امن تر شهر تهران میتوان به راه آهن، محور نواب، محور خیابان انقلاب و آزادی هفت چنار به علاوه ارگ قدیم تهران اشاره کرد. ارگ قدیم تهران حد فاصل خیابان شوش، هفده شهریور، انقلاب و کارگر جنوبی را شامل میشود که بازار تهران، خیابان مولوی، میدان بهارستان، میدان امام خمینی، محله امیریه و خیابان جمهوری اسلامی را شامل میشود. به نظر میرسد که مکانیابی حاصل از تجربه چند صد ساله مردم ساکن تهران که منجر به تشکیل محدوده ارگ قدیم شهر شده، بسیار قابل اعتمادتر از مکان یابی سالهای کنونی در گسترش و احداث شهرک های حاشیه ای شهر تهران میباشد. پيش از آن که زلزله اتفاق بيفتد... اول از همه به فکر مکانی باشيد که در آن زندگی میکنيد. بسياری از بناهای تهران خصوصاً در مرکز و جنوب شهر قديمی هستند، خانههايی بدون اسکلت فلزی. تا قبل از تصويب قانون ايمنسازی منازل در دهه شصت، بسياری از خانههايی که با اسکلت فلزی ساخته میشدند هم اصول ايمنسازی را رعايت نمیکردند. ضمن اينکه اصولاً بساز و بفروشهای تهران افرادی هستند که صلاحيت ساخت مسکن را ندارند و غالباً تشکيل شدهاند از افراد کمسواد و سودجو که برای سود بيشتر حاضرند با جان شما معامله کنند. اما چيزی که مسلم است خانههای قديمی حتی تاب مقاومت در برابر زلزله پنج ريشتری را ندارند. اگر در چنين مکانی زندگی میکنيد حتماً به فکر تهيه يک مکان ايمن باشيد. اگر میتوانيد نقشهای از گسلهای تهران تهيه کنيد و به شدت از تهيه مسکن روی مرز گسلها خودداری کنيد. هيچ ساختمانی با هر درجه ضريب ايمنی در مرز گسلها سالم نخواهندماند. شصت درصد زلزلهها در نيمهشب اتفاق افتادهاست. بعيد نيست که زلزله تهران هم جزو همين شصتدرصدیها باشد. فراموش نکنيد که بعد از اين لباس کامل را در کنار تخت و در دسترس قرار دهيد. همين الان که اين نوشته را تمام کرديد برويد دو تا بطری نوشابه خانواده خالی را از آب پر کنيد و داخل ماشين بگذاريد. حواستان باشد که هميشه آن را پر نگه داريد و دو بطری ديگر هم پر آب کنيد و در مکانی امن در خانه قرار دهيد. من فکر میکنم کابينتهای آشپزخانه جای بدی نباشد. مکانهای امن خانه را از همين الان شناسايي کنيد. يک ساک کوچک تهيه کنيد. سعی کنيد از نوعی باشد که دسته بلند دارند و روی دوش قرار میگيرند. يا يکی از اين کولهپشتیها که قديمها برای کوهنوردی و در حال حاضر برای مدارس استفاده میشود. چند تا کنسرو تن ماهی،كمپوت، کمی خشکبار، قند و آب نبات،بيسكوئيت و يک راديوی کوچک، سوت و يک چراغ قوه داخل آن بگذاريد. برای تمام اين وسايل باطری تهيه کنيد و حواستان باشد هر دو ماه باطری را عوض کنيد. قوطیهای تن ماهی را قبل از سررسيد مهلت مصرف عوض کنيد. اگر جا شد بطریهای آب را هم داخل همين ساک قرار دهيد. پيچگوشتی، شمع، چاقو، سوت، آچار فرانسه را هم داخل همين ساک قرار دهيد. لوازم کمکهای اوليه را در اين ساک قرار بدهيد. شامل يک قيچی کوچک، باند استريل، چسب، قرص و پماد آنتیبيوتيک،پماد سوختگي، استامينوفن، قرص اسهال، الکل و داروی مسکن و قطره استريل چشمي. اگر دارويی داريد که عدم مصرفش باعث مرگتان میشود از آنها هم چند تايی در ساک قرار بدهيد. اگر از سوييچ ماشينتان دو تا داريد يکی را داخل ساک قرار دهيد. اگر نداريد برويد يکی تهيه کنيد بعد آن را داخل اين ساک قرار دهيد. يک بسته دستمال کاغذی رولی فراموش نشود. چند متر طناب، (حوله کوچک و صابون و مسواك و خمير دندان براي روزهاي آتي)، مقداری پول و كفش راحت و سبك و محكم. داخل اتاق خواب را از لوستر و تابلو و اکواريوم و آينه و هر چه وسايل اينطوری است خالی کنيد. تنها يک تخت برای اتاق خواب کافی است و احياناً يک ميز آرايش بدون آينه. همين لوازم را از اتاق خواب بچه برداريد. در مورد اتاق خواب او با سخت گيری بيشتری کار کنيد. اگر زلزله اتفاق افتاد... قبلاً برايتان گفتم تمام جاهای امن خانه را مشخص کنيد.(مثلث حيات) چهارچوب درها، زير ميز نهارخوری و کنار ستونها بهترين مکانها هستند. اگر هنگامی که خواب بوديد ديديد که زمين میلرزد زياد به خودتان زحمت ندهيد، تا از گيجی خواب بيدار شويد زلزله تمام شدهاست. مدت زلزله بين سی ثانيه تا يک دقيقه است. اگر از شانس بدمان زلزله يک دقيقهای نصيبمان شد باز هم از جايتان تکان نخوريد در جايی که هستيد بمانيد و سرتان را حفظ کنيد. چون ساختمانی که سی ثانيه جلوی زلزله ايستادگی کردهاست سی ثانيه ديگر هم ايستادگی خواهد کرد (انشاءا...). اگر دسترسی شما به يکی از اين نقاط امن فقط با يک گام امکانپذير است به طرف آن برويد. اگر قرار است چند قدم تا آن مکان برداريد شايد بهتر باشد در جای خود سنگر بگيريد. حرکت در هنگام زمينلرزه کار بسيار سختی است. اگر عادت داريد کنار تختتان پارچ آب بگذاريد حتما از اين به بعد از پارچ و ليوان پلاستيکی استفاده کنيد. بعد از اين که زلزله اتفاق افتاد... بعد از زلزله بسيار دقت کنيد بيشتر آسيبها از اين زمان به بعد شروع ميشود. اول اينکه مراقب هر حرکت خود باشيد. به هيچ وجه از تخت خارج نشويد. احتمالاً اين نوشته را در مورد پاکسازی اتاق خواب از تابلو و آينه زياد جدی نگرفتيد، يا شب قبل پارچ آب و ليوان را کنار تخت گذاشتهايد و اينها حالا تبديل شدهاند به بلورهای زيبای شيشه. بعد از زلزله برقها قطع شدهاست و از نور و اين حرفها خبری نيست. حواستان باشد که يک حرکت اضافی میتواند باعث بريدگی بسيار بد در پايتان بشود. باز هم حواستان باشد که در اين شرايط که شهر تبديل شده به تل عظيمی از خاک، زخم بسيار راحت عفونی میشود. تا حالا اسم کزاز و قانقاريا به گوشتان خورده؟ دوا و دارو هم که ديگر خوابش را ببينيد. پس حواستان باشد به اين راحتی خودتان را زخمی نکنيد. اگر دمپايی روفرشیتان را پيدا نمیکنيد، يک تکه از ملافه روی تشکتان را بکنيد و دور پايتان بپيچيد. سعی کنيد قسمت کف را بسيار کلفت بپيچيد. اگر همسر داريد به او هم توصيه کنيد همين کار را بکند. بسيار سريع عمل کنيد اما هول نشويد تا حال هر چه میخواست بشود شده. به سرعت فرزند کوچکتان (تا ده سال) را بغل کنيد و به طرف در برويد به همسرتان ماموريت بدهيد به طرف ساک و آب برود. اگر فرزندتان بزرگتر از ده سال است اجازه بدهيد خودش راه برود. احتمالاً چهارچوب در خانه از شکل خارج شدهاست. شايد ناچار شديد با کمی زور آن را باز کنيد. اگر خواستيد با زور شانه آنرا باز کنيد، دقت کنيد که خيلی محکم ضربه نزنيد. هيچ عشق از آن سمت در خبر ندارد. زياد نگران بسته نشدن در خانه نشويد. نسبت خانه نيمهويران به افراد دزد بيشتر از آن است که به خانه شما هم دستبرد بزنند. به هيچ وجه به اين تصور نباشيد که خانه شما که جلوی زلزله ايستادگی کرده بعد از اين هم جای امنی است. از خانه خارج شويد. حتماً حتماً با لباس گرم خارج شويد. اگر توانستيد يک پتو هم همراه برداريد، سرما هم به اندازه زلزله کشنده است. به گونهای از خانه خارج شويد که گويی بار آخر است که اين خانه را ترک میکنيد. شما جلو حرکت کنيد. بعد فرزندتان بعد همسرتان. اگر ناچار شديد کودکتان را در بغل بگيريد بهتر است فردی که کودک را در بغل میگيرد از عقب حرکت کند. در حين حرکت بسيار دقت کنيد حتما دستان خود را به ديوار (اگر باقی ماندهباشد) يا نرده يا به چيزی بگيريد. بسيار احتمال دارد که زير پايتان ناگهان خالی شود و اين دست گرفتن کمک میکند که پرتاب نشويد. اگر در طبقات بالا زندگی میکنيد به آرامی سقوط را شروع کنيد. چراغ قوه را شما در دست بگيريد و هر قدم را حسابشده برداريد و بعد نور را به عقب بيندازيد که همسر و فرزندتان بتوانند شما را تعقيب کند. به هيچ وجه ندويد. اگر بوی گاز شنيديد چراغ قوه را خاموش کنيد و سعی کنيد در تاريکی راهتان را پيدا کنيد. به هيچ عنوان از کبريت يا فندک استفاده نکنيد. اگر در طی حرکت از کنار واحدهای همسايه صدای ناله يا کمک آنها را شنيديد توجه نکنيد. دقت کنيد که در حال حاضر نجات جان خودتان و خانوادهتان در اولويت قرار دارد. يک مکث کوچک برای نجات جان آنان میتواند به قيمت جان افراد خانواده خودتان تمام شود. در حياط آپارتمان بسيار مراقب باشيد. دهانه تمام چاهها حالا ديگر باز شدهاست، ممکن است با کمی آجر يا سيمان پوشيدهشدهباشد و شکل کامل يک دام را برای فرو بردن شما تشکيل دادهباشد. از کنار ديوار حرکت کنيد تا به در برسيد و زياد سرعت نداشتهباشيد. اگر برايتان امکان دارد همين الان مکان چاه منزلتان را پيدا کنيد و آنرا شناسايی کنيد. وقتی به محوطه بيرون خانه رسيديد... اگر فکر میکنيد که میتوانيد با دست خالی به کمک همسايه برويد حتماً اين کار را بکنيد. خيلی خيلی خيلی مراقب بوی گاز باشيد. اگر اين بو را حس کرديد به سرعت به طرف جهت مخالف آن فرار کنيد. هنگام حرکت سعی کنيد از وسط خيابان يا کوچه عبور کنيد (کنارهای پيادهرو معمولاً يکی از هزاران دهانه چاهی هستند که حالا ديگر سرپوش ندارند.) زمانی که از کار نجات همسايه فارغ شديد به دقت اين اعمال را انجام دهيد: اگر در مرکز شهر هستيد هر چه سريعتر خود را به سمت خارج شهر برسانيد. به ذهنتان هم خطور نکند که به همراه زن و بچه برای نجات برادر يا خواهر يا پدر و مادری که دو خيابان بالاتر يا پايينتر هستند برويد. من شما را درک میکنم که دوست داريد برادر، خواهر، مادر يا پدر خود را هم نجات دهيد، اما فرزندان خود را فراموش نکنيد. شما سوپرمن نيستيد. در ضمن اگر مجرد هستيد حتماً برای نجات افراد خانواده اقدام کنيد. عموماً خطاب من در اين نوشته افراد متأهل است. در صورت بروز زلزله احتمال می رود بيش از سيصد هزار علمک گاز در تهران منفجر شود. همانطور که میدانيد برای اينکه گاز در لولهها جريان پيدا کند تحت فشار به مايع تبديل میشود و شکستن لوله باعث انفجار آن خواهدشد. چون در آن زمان در تهران آبی پيدا نمیشود که آتش را مهار کند رفته رفته همه چيزهای سوختنی در تهران خواهدسوخت. حواستان باشد که حتی آسفالت خيابان هم که از مواد قيری تهيه شدهاند در حرارت خاصی شروع به سوختن ميکند. اما بهترين هيزم دم دست برای آتشسوزی وسايل خانه و اتومبيلهای پر از بنزين هستند. زمانی که آبی برای خاموشی اين آتش نباشد آتشهای کوچک با هم متحد میشوند و آتش بزرگتر تشکيل میدهند و اين روند ادامه دارد. احتمالاً کمتر از دوازده ساعت بعد از زلزله آتشسوزیهای بزرگ تمام سطح شهر را پوشانده. اگر در فرار به فضای باز تعلل کنيد احتمالاً در حلقه اين آتش گرفتار خواهيدشد. فرار از اين حلقههای آتش چندان کار راحتی نخواهدبود. دودی که از اين آتشسوزی بلند خواهدشد بهشدت مسمومکننده و کشنده است. پس اگر در حلقه آتش گرفتار شديد زياد نگران نباشيد؛ قبل از اينکه زنده زنده بسوزيد خفه خواهيدشد. نمیتوانيد زياد به ماشينتان اميد داشتهباشيد، اما اگر در حاشيه شهر زندگی میکنيد و به فرض محال ديديد که خيابانها باز هستند حتماً از ماشينتان استفاده کنيد و به طرف خروجیهای شهر در جنوب يا غرب شهر برويد. زياد به خروجیهای شرق تهران اميد نداشتهباشيد. احتمالاً تمام جادههای کوهستانی مسدود خواهدشد. حتماً حتماً حتماً همين الان با تک تک افراد خانواده که میشناسيد قرار يک فضای باز که بعد از زلزله بتوانيد همديگر را در آنجا ملاقات کنيد بگذاريد. مثل خروجی اتوبان کرج يا ورزشگاه آزادی يا پارک ملت يا ... شهردار سابق بيش از صد قطعه زمين را برای اسکان ساکنان تهران بعد از زلزله در نظر گرفته بود که در طی اين چند سال تقريباً تمام اين زمينها تبديل به برج شدهاست. به همين جهت ناچاريد از چند پارک بزرگ و ورزشگاهها برای اينگونه قرارها استفاده کنيد. بعد از زلزله نه اتوبوسی هست که به طرف آنان برويد نه تلفنی هست که از هم خبردار شويد. اين بهترين راه برای پيدا کردن همديگر است. بهتر است قرار ملاقات را برای تنها يک يا دو روز بعد از زلزله بگذاريد، اما اگر فکر میکنيد که در محل امنی زندگی میکنيد میتوانيد قرار را برای اولين ساعات بعد از زلزله بگذاريد. اگر فضای خاصی را مشخص نکردهباشيد بعيد است به اين سادگی از زنده بودن آنان باخبر شويد. اگر فکر میکنيد که نياز داريد برای برداشتن پارهای وسايل به داخل ساختمان بازگرديد حتماً تا صبح صبر کنيد. روشنايی هوا بسياری از خطرهای ناپديد را آشکار خواهدکرد. به هيچ وجه در طی مراسم زلزله و بعد از آن برای نظافت شخصی از آب استفاده نکنيد. آب موجود را فقط برای آشاميدن استفاده کنيد. هر از گاهی به راديوتان يک سر بزنيد اما بعيد است برنامهای از تهران برايتان پخش شود. به فرض محال اگر ايستگاه پانزده خرداد سالم بماند مجری بايد خيلی بيرحم باشد که زن و بچهاش را ول کند و بيايد برای شما موسيقی بگذارد. اما ممکن است دو روز بعد از زلزله بتوانند جوری راديو را راه بيندازند. اگر آنقدر شانس داشتيد که ماشينتان سالم بود و مسير باز بود، در حرکت از تهران درنگ نکنيد. برای اينکه شک شما را به يقين تبديل کنم چند نکته را يادآوری میکنم: هر سه سد اطراف تهران ضد زلزله نيستند و از بين خواهندرفت. حتی دسترسی به چاهها برای استفاده از آب آنها غيرممکن خواهدبود. برای تأمين آب اين جمعيت عظيم هيچ کاروان تانکری روی زمين کافی نخواهدبود. در نتيجه استفاده از آب غيربهداشتی اجتنابناپذير خواهدشد. ضمن اينکه مسئله اسکان و تغذيه اين جمعيت عظيم بعد از چند روز مشکلی غيرقابلحل خواهدشد. از طرفی استفاده از آب آلوده باعث همهگير شدن بيماریهای عفونی و اسهال و وبا خواهدشد و ... چارهای نيست. بايد اين شهر را به قصد يکی از شهرهای نزديک تهران ترک کرد. میتوانيد بعد از اينکه همراهانتان را در آنجا اسکان داديد برای کمک به عمليات نجات بازگرديد. در حين عمليات نجات حواستان به آتش باشد. از دست شما يکنفری کار زيادی برنمیآيد. اگر با مصالح ساختمانی سر و کار داشتهباشيد منظور من را خوب درک میکنيد. به همين جهت اگر در جايی ديديد که چند نفر سعی میکنند فردی را از خاک بيرون بکشند به کمک آنها برويد. میتوانيد بعد از آنها خواهش کنيد که برای کمک عزيزان شما بشتابند. بسياری از نجاتها در اين زمان با همکاری جمعی معنی پيدا میکند. اگر خواستيد برای خروج فردی که از زير آوار فرياد میکشد برويد دو نکته را فراموش نکنيد: اگر واقعا فکر میکنيد میتوانيد اينکار را بکنيد، حتماً يک کلنگ داخل ماشينتان بگذاريد. بعد از زلزله میفهميد مخترع آن چه نعمتی را اختراع کردهاست. اگر نيمی از بدن فردی را بيرون از آوار ديديد با کمک کلنگ و احتمالاً دو سه نفر ديگر شايد بتوانيد از زير خاک خارجش کنيد. اگر تنها از زير هزاران کيلو آوار صدايش را شنيديد بهتر است دست به هيچ اقدامی نزنيد تا شايد کمکهای خاص با وسايل ويژه برسند. هنگام خروج همان فردی که نيمه در آوار قرار دارد بسيار حسابشده عمل کنيد. يک حرکت اشتباه میتواند باعث شود که ديوار نيمهخراب روی سرش خراب شود و برای هميشه صدايش قطع شود. میدانستيد يکی از بيماریهای روانی رايج بعد از زلزله مختص کسانی است که با همين حرکت اشتباه باعث مرگ عزيزی شدند و تا آخر عمر خود را سرزنش میکنند که چرا آن روز آن حرکت اشتباه را کردند؟! یک نکته دیگر: همین الآن به همه عزیزانی که دوستشان دارید این نکته ها را بگویید. به برادر، خواهر و مادر و پدر... شاید فردا دیر باشد !
شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: 14:4 :: نويسنده : Kamyar
1)
2)
3) 4) 5) 6) 7) 8) 9) 10) 11)
شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : Kamyar
1- چه عاملی سبب شد تا شما به خواستگاری عیالتان بروید ؟! |
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
تبادل
لینک هوشمند
|
||